عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

شیطون

سلام زبل خان مامان     چند روزیه یاد گرفتی هر کار بدی که میکنی و ما بهت اعتراض میکنیم که نکن کار بدیه سریع جواب میدی آخه چیکار کنم من که نمیخوام کار بدی بکنم شیطون رفته توی جلدم اونوقته که من بهت میگم به شیطون بگو بره خونشون ! شما هم میگی آخه چسبیده به شکمم ولم نمیکنه چیکار کنم خوب اگه شما میتونی بیا از من جدا بکنش! آخه زبل خان من از دست شما چیکار کنم که اینقدر شیرین زبون و با هوشی میمیرم برای حرف زدنت ناقلای مامان امروز هم توی مهدتون دوباره عکسبرداری دارید با موضوع نوروز ( پیشواز رفتن )خوش بگذره گل مادر ...
30 بهمن 1391

مامان پیر نشو

سلام نفسم     شنبه بعد از ظهر توی بغلم خوابیده بودی و من مجبور بودم با وجودی که شما رو توی بغلم دارم زیپ پوتینم رو باز کنم همین که خم شدم کمرم رگ به رگ شد و آه و نهاد مامانی در اومد از اون روز تا حالا هم دارم درد میکشم .شما هم که الهی فدات بشه مامانی رعایتم رو میکنی .هر روز صبح که میخواهیم از خونه بیاییم بیرون بغلت میکردمو و میبردمت دستشویی ولی امروز دیدم نمیتونم اینکار رو بکنم و از بابایی خواستم که اینکار رو بکنه .همین که بابایی خواست بغلت کنه اعتراض کردی و گفتی مامانی رو میخوام من هم اومدم پیشت و گفتم مامانی میدونی که نمیتونم بغلت کنم خودت میری دستشویی پسرم ؟ که دیدم با یک قیافه خق به جانب راه افتادی به سمت دستش...
23 بهمن 1391

احسان با عینک مامانی

سلام عسل مامان همین الان یه عکس داغ داغ ازت انداختم : عینکم و برداشتی و زدی به صورت نازت تازه فهمیدم عینکم چقدر کوچولوهه که اندازه صورت شما هم هست .بسرعت هم از چشمت برداشتمش .فدای صورت نازت عسلکم که مثل ماهه ...
21 بهمن 1391

شاگرد ممتاز خدا

تو کلاس درس خدا ؛ اونی که ناله میکنه رد میشه،    اونیکه صبر میکنه قبول میشه،  اما اونیکه شکر میکنه شاگرد ممتاز میشه ! بیا این هفته شاگرد ممتاز باشیم...   ...
21 بهمن 1391

بادکنک

اگه یه روز فرزندی داشتي بیشتر از هر اسباب‌بازی دیگه‌ای براش بادکنک بخر . بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد می‌ده . بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره   بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی  و بدون  هیچ  مقصری از بین برن، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه.   و مهمتر از همه : بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید اونقدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که  راه  نفس کشیدنش رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده... ...
21 بهمن 1391

انتخاب برای مامانی

سلام با سلیقه مامان   چند وقت پیش با بابایی رفتیم چرم مشهد و بابایی برای من یک پالتو و یه پوتین و یه کفش خرید همون موقع یه پالتو و یه پوتین هم برای خودش دیدیم که هر چی من اصرار کردم ببابایی برای خودش خرید نکرد تا اینکه سالگرد ازدواجمون شد و من تصمیم گرفتم برای بابایی هدیه  یه پالتو چرم بخرم و به بابایی گفتم و رفتیم که بخریم همون روزی که من رفته بودم دندانپزشکی و وقتی خوستیم خرید کنیم متوجه شدیم که هم چرم مشهد هم چرم مارال بزودی تخفیف و حراج میگذارن خلاصه با ز هم نشد که خرید کنیم تا پریروز که بابایی گفت حالا حراجشون شروع شده .دیروز با شما با هم از اداره ساعت 3 دراومدیم و ساعت 4.5 رسیدیم کرج پیش بابایی .شما هم اصر...
17 بهمن 1391

شیرین بیان مامان

سلام عشقم نفسم عمرم     ببخش گلم که کمتر میام برات بنویسم آخه مامانی باز هم شما مریض شده بودی و میدونی که وقتی تو حال نداری من از تو بدتر میشم و دست و دلم به هیچ کاری نمیره ولی الان که دارم برات مینویسم رفتی مهد و مامانی هم حسابی دلتنگتم دلم برای صدات تنگ شده گل مامان . توی هفته پیش بابایی دو روز مرخصی گرفت و موند پیشت بقیه هفته رو هم میاوردمت اداره پیش خودم . روز سه شنبه هم نامزدی محسن پسر عموت بود اون روز هم پیراهن پوشیدیو وکراوات زدی بعدش هم با یک ژست خوشگل گفتی مامان ببین چه تیپی زدم از داماد هم داماد تر شدم الهی  فدای داماد کوچولوم بشم من. حیف که ازتون عکس ننداختم ولی برای اینکه خیلی وقته عکس ازت نذاشتم چن...
14 بهمن 1391
1